خدایا چگونه زیستن را تو به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم اموخت


سلام به تمام دوستان خوب خودم امیدوارم که هرکجا هستید حالتون خوب باشه.
بعد از مدتها که سرم شلوغ پلوغ بود اومدم تا سری به دوستان خوبم بزنم و از این بابت خیلی خوشحالم.
اومدم اپ کنم که ایشالا دیگه موندنی بشیم اونم دست خداست ..

افتاب را به تو نمیدهم تا خرده خرده بشکافی اش و از ان هزار ستاره بسازی

و ماه را به تو نمیدهم تا بخاطر کوه نور دریای مروارید را انکار کنی

ستاره را به تو نمیدهم تا بگویی خوشا شبهای بی مهتاب

اسمان را به تو میدهم تا ندانی چه باید کرد


برمیگردم
تا بعد
خداحافظ

قدر عافیت ندانستم ...


سرگشته چو پرگار همه عمر دویدیم *** اخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم

سلام به شما دوستای خوبم .. خیلی دلم براتون تنگ شده بود یه حال عجیبی دارم الان که اومدم رفتم تا ببینم صندوقچه نظرات چی توشه خیلی خوشحال شدم که اومدید پیشم باور نمیکنید برای دیدن وبلاگم لحظه شماری میکردم تا فقط کلامی از شما رو ببینم تا باز جان دوباره بگیرم که گرفتم ممنون از همتون ..

در غریبی هر چه نالیدم کسی یادم نکرد *** در قفس جان دادمو صیاد ازادم نکرد
من نخواهم زین قفس صیاد ازادم کند *** دوست دارم در غریبی دوستی یادم کند

خیلی حرف دارم برا گفتن ولی حرف اضافی باشه واسه بعد.
شهر یزد شهر قشنگیه با ادمهای جورواجور که همه جا همینطوره چی دارم میگم نمیدونم حول شدم خیلی وقته دست به کیبرد نبردم بابا خوب ببخشید ..کجا بودم ..اهان بله این پادگان ما یه ۴و۵ کیلومتری از یزد فاصله داره کنار شیرکوه یا کوه دختره البته اگه اشتباه نکنم هوای نسبتا سردی داره بویژه شبها و دم دمای صبح همه چی خوبه خدارم شکر میکنیم .از کنار دوستان خوبی که من تو اینترنت و وبلاگها پیدا کردم تو سربازخونه هم پیدا کردم اما با یه تفاوت فاحش بین مجازی و حقیقی که با هر دوش کنار اومدیم و خاطره ساختیم.
دیگه سرتون رو درد نمیارم...
اینجا ما نبودیم انگار یه کم (یه کم که نه ) ولی تغییر کرده خوب منم تبریک میگم که بلاخره از اون چهره تکراری راحت شدیم البته خدا کنه که مسئولین بلاگ اسکای هر از چند گاهی تغییراتی رو بدهند ... ایشالا


از بخت بد روزگار ائینه فروش شهر کوران شدم!!

من تا جمعه  شب هستم.
بازم میام
موفق باشید
یا حق

باید برم یزد !؟؟!؟!؟!


سلام به دوستان خوبم همه اونهایی که اومدن پیشم و منو شرمنده کردن ممنون از همتون..
امروز بعد کلی مذاکرات معلوم شد که باید راهی شهر یزد بشیم (به نظرم اردکان باشیم)
خوب اینم خوبه هم فاله هم تماشا تا به حال که به شهر یزد نرفتم ولی خوب امیدوارم حالا که دارم میرم به من و اکیپی که داره شنبه یا یکشنبه وارد شهر شیرین زبانها میشه بهمون خوش بگذره البته یزدی ها ادمهای مهمون نوازی هستن ما هم میریم تا به شما ثابت کنیم ...

خوب ایشالا اگه خدا بخواد هر هفته میام و یه سری به شما دوستان خوبم میزنم و ایران بی بی رو هم اپدیت میکنم..
ممنون از شما دوستان گلم :
مینا  ـــــ حمید ــــــ مسعود ــــــ قاصدک ــــ محمود ـــــ سونیا ـــــــ رفوزه ــــــ مهدی ـــــ من خودم و مسعود ــــــــ مهدی (اوتانازی) ــــــ و سهیل و ویدا .. و همه دوستانی که  با نظرات دوستانه منو همراهی کردن مرسی از همه بچه ها :
داستان گو --جوک استان --خودکار --مرجان --پیمان --رویا --مینا --ربکا --گلشن غزل --دختری از نسل اریا --فرامرز --بازیهای ps2 --گربه ای روی شیروانی  --گیان --شیرین زبون --عاشق و معشوق --استامینیفون  --اف بی ای --فراموشم نکن --مهسا و. ..
بلاگ اسکای و پرشین بلاگ 
تا خبرهای بعدی میسپارم شما را به خدای بزرگ
یا حق