سلام به دوستان عزیز...

مثله یه فرشته یه روز امد تو زندگیم بال و پر طلایی شو دورم باز کرد
نمیدونم چی کار کرد تا قلبم اینقد آروم شد. در اوج گریه و بی تابی مثه یه آب سردی شد که روی آتیشه دلم ریخته باشن
مثله یه طلوع گرم و پر نور بعد از ظلمت یه شبه سردو طوفانی شایدم مثله یه خنده از ته دل شد.
اون مثله یه هوای صاف توی شهره پر دود انرژی نفس کشیدن می داد.
خدای من اگه تو جلده یه فرشته هم واسم فرستادیش اگر هم خودش یه فرشته است ممنونتم.اگر چه بمونه یا پر بکشه و به جای دیگه سر بزنه بازم ممنونتم .من…………و به تو می سپارمش.
فقط به تو.............


شادم که در شرار تو می سوزم
شادم که در خیال تو می گریم
شادم که بعد وصل تو باز اینسان
در عشق بی زوال تو می گریم

پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شراره دیگر نیست

شب ها چو در کناره نخلستان
کارون ز رنج خود به خروش آید
فریادهای حسرت من گوئی
از موج های خسته به گوش آید

شب لحظه ای بساحل او بنشین
تا رنج آشکار مرا بینی
شب لحظه ای به سایه خود بنگر
تا روح بی قرار مرا بینی

تا بعد...
یا حق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد